Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (3327 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Wenn es dann soweit ist, ... U وقتی که موقعش رسید...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Eingang {m} U رسید
Bon {m} U رسید
Fälligkeit {f} U سر رسید
Es fiel mir ein. U به نظرم رسید.
Es ist zu Ende. U به پایان رسید.
Quittung {f} U قبض رسید
Lastschrift {f} U رسید بدهکار
Es ist vorbei. U به پایان رسید.
Es ist aus. U به پایان رسید.
wareneingang U رسید محصول
Empfangsschein {m} U قبض رسید
Empfangsbescheinigung {f} U قبض رسید
Es fiel mir ein. U به فکرم رسید.
Parkschein {m} U قبض رسید پارکینگ
voraussichtliche Ankunftszeit U تاریخ احتمالی رسید
fällige Steuern {pl} U مالیات سر رسید شده
Das Spiel endete unentschieden. U بازی مساوی به پایان رسید.
Das Spiel ging unentschieden aus. U بازی مساوی به پایان رسید.
Einzahlungsbeleg {m} U قبض بانکی [رسید پول]
Kassenbon ausdrucken? U چاپ قبض رسید را میخواهید؟
planmäßige Ankunftszeit U تاریخ طبق برنامه رسید
Plötzlich tat sich eine Lösung auf. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
Das Projekt wurde per [mit] 1. [erstem] Juli beendet. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
Was für einen Eindruck machte er? U او برای شما چطور به نظر رسید؟
Der Plan ist schließlich gelungen. U برنامه عاقبت با موفقیت به نتیجه رسید.
Die Feier schloss mit dem Vortrag eines passenden Gedichts. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
die Kröte schlucken <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
bis [Akkusativ] <prep.> U تا [وقتی که]
auf Wunsch U وقتی که درخواست بشود
zum Vergleich U وقتی مقایسه می شوند
bei meiner Abreise U وقتی که عازم شدم
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
Erst als sie anrief, wurde mir das klar. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Abschiedsgeschenk {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
bis in den Tod U تا وقتی که بمیرند [جان از دست دهند]
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
Wenn die Kacke am Dampfen ist. <idiom> U وقتی که گند کاردر آمد. [اصطلاح رکیک ]
Mitbringsel {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
jemanden im Zweifelsfall für unschuldig erklären U وقتی شک هست شخصی را بیگناه فرض کردن
Souvenir {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Schau mich bitte an, wenn ich mit dir rede. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
Treffen wir uns doch einmal [zu einem Plausch] . U بیا همدیگر را یک وقتی برای گپ ملاقات کنیم.
laut und deutlich U بلند و واضح [وقتی کسی سخنگویی می کند]
Wenn ich so etwas sehe, stellen sich mir die Haare auf. U وقتی من همچه چیزی میبینم موهایم سیخ می شوند.
Mein Vater kam dahinter, dass ich rauchte, als ich 15 war. U وقتی که ۱۵ ساله بودم پدرم پی برد که من سیگار می کشیدم.
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Als er sie verließ, brach für sie eine Welt zusammen. U دنیای او [زن] بهم خورد وقتی که او [مرد] او [زن] را ترک کرد.
Wenn ich nur daran denke, kommt es mir schon hoch! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
Gott sei Dank! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Er war völlig am Boden zerstört, als seine Frau ihn verließ. U وقتی که زنش او [مرد] را ترک کرد روحش خرد و افسرده شد.
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Sie rief ihre Schwester an, während ich duschte und mich fertig machte. U او [زن] وقتی که دوش می گرفتم و خودم را آماده میکردم به خواهرش زنگ زد.
Wenn sie sich einmal entschieden hat, da beißt die Maus keinen Faden ab. [ da fährt die Eisenbahn drüber.] U وقتی که او [زن] تصمیم خود را گرفت دیگر کاملا قطعی است.
abgebrochene Worte U واژه های ناواضح و گنگ [وقتی کسی صحبت میکند]
Kann ich an Bord Fahrkarten kaufen? U می توانم وقتی که سوار شدم بلیط [اتوبوس یا قطار] بخرم؟
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Als seine Entscheidung bekannt wurde, war in der gesamten Fußballwelt die Hölle los. U وقتی که تصمیم او [مرد] اطلاع عمومی شد در جهان فوتبال غوغا شد.
Sämtliche Flugzeuge haben Startverbot bis sich der Nebel lichtet. U همه پروازها تا وقتی که مه از بین برود باید روی زمین بمانند.
Wenn ich daran denke, tut es immer noch weh. U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
Er fiel aus allen Wolken, als man ihm sagte, dass er ab nächsten Monat nach Köln versetzt würde. U وقتی به او گفتند که از ماه بعد به کلن منتقل می شود، از تعجب شاخ درآورد.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Wie merkt man, wenn das Trommelfell gerissen ist U آدم چطور متوجه می شود، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Was macht man, wenn das Trommelfell geplatzt ist? U آدم چه کاری انجام میدهد، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Was sollte ich tun, wenn ich folgende Meldung bekomme: "Verbindung zum Server fehlgeschlagen"? U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
Ein Unglück kommt selten allein. <proverb> U بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید. [ضرب المثل]
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Als sein Vater starb, wurde er in die Geschäftsführung hineingeworfen. U وقتی که پدرش مرد او [مرد] مجبور شد [ناگهانی و بی تجربه] شرکت پدرش را بچرخاند.
Recent search history Forum search
1besser werden
1Ich sehe fern
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com